فروید و هیپنوتیزمsigmund freud

روانکاوی چگونه بوجود آمد؟

 

دکتر زیگموند فروید (Sigmund Freud) پایه گذار مکتب پسیکانالیز (روانکاوی) در دنیا می باشد.وی در روز ششم مه سال 1856 در شهر فرایبورگ در ایالت موراوی چکسلواکی متولد شد و در سن چهار سالگی به همراه خانواده به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد و تقریبا بقیه عمر خود را در آن جا گذراند.

فروید در دوران تحصیلات ابتدایی هوش چندانی نداشت و بدلیل یهودی بودنش هر روز مورد تمسخر و تحقیر همکلاسانش قرار می گرفت.وی دائما احساس حقارت می کرد ولی همین احساس حقارت موجب شد که در آینده خود را از همه کسانی که او را تحقیر می کردند برتر سازد.

ناپلئون می گوید:سختی ها و فشار محیط انسان ها را یا برتر از خود و یا پست تر از خود و یا هم سطح می نماید.این بستگی به زمینه شخصیت افراد دارد.

فروید پس از تحصیلات مقدماتی به طب روی آورد و در دانشکده پزشکی دانشگاه وین به تحصیل مشغول گردید.وی در دوران دانشجویی بتحقیق درباره پی شناسی پرداخت و با دکتر ژوزف بروئر (Joseph Breuer) که پزشکی صاحب نام و عالیقدر بود آشنا شد.فروید در کلیه معالجات دکتر بروئر همراه او بود و او را کمک می کرد.

روزی دکتر بروئر یک زن بیمار هیستریک را از طریق هیپنوتیزم معالجه کرد در حال معالجه بیمار گفت:وقتی هیپنوتیزم می شوم و خاطرات گذشته خود را بیاد و بزبان می آورم احساس آرامش بیدردی و بهبودی می کنم.این عبارت دریچه ای بود بسوی پسیکانالیز.

دکتر بروئر و فروید متوجه نکته جالب و تازه ای شدند و همین نکته موجب پیدایش پسیکانالیز یا روانکاوی شد.آن نکته عبارت از این بود که بیاد آوردن و گفتن خاطرات پرهیجان گذشته یا بعبارت دیگر فاش کردن اسرار نگفتنی بار رنج و نگرانی بیمار را سبک می سازد بنابراین ارزش درمانی دارد.

آن ها سرانجام به این نتیجه رسیدند که هر خاطره ای همراه با مقداری انرژی عاطفی است اگر این خاطرات ناخوشایند و تلخ را حفظ و پنهان کنیم و آن ها را در درون خود مخفی نگاه داریم مقداری انرژی مزاحم در مغز انباشته و جمع می شود و ما را دچار دردها و بیماری های روانی می کند ولی اگر همه اسرار ناراحت کننده درونی خود را که خوشایند و دلپذیر نیستند بیاد و بر زبان بیاوریم انرژی متراکم مغز ما آزاد و بیماری روحی و  روانی رفع می گردد.

قبل از معالجه زن هیستریک و پیدایش نظریه فوق تصور می شد که کلیه بیماری های روانی ناشی از اختلال در دستگاه اعصاب است و لذا تمام وقت پزشکان صرف شکافتن مغز و بررسی های پی ها می شد.

فروید در همکاری با بروئر آشکارا میدید  که این کاوش ها در مغز و اعصاب فایده ای ندارد و همه بیماری ها را نمی توان با چاقو و میکروسکوپ و سایر وسایل جراحی معالجه نمود.

از کتاب:هیپنوتیزم چیست؟ نوشته :استاد  محمد مهدی علیخواه

روح و آیا ارتباط با ارواح مشکل شرعی دارد؟

 

واژه ی روح شاید مثل واژه خدا برای هر کسی معنای مخصوصی داشته باشد.گروهی برای روح ماهیت ذاتی و جدا قائل میشوند و گروهی آن را از جنسی شبیه میدان های الکتریکی می دانند ، و گروهی روح را از ماده جدا کرده اما شباهت های زیادی بدان اختصاص می دهند و  گروهی بالکل وجود آن را نفی می کنند و یا اگر هم تن به پذیرفتن آن می دهند بیشتر مایلند که طبق تعریف خاص برای روح ماهیتی تعریف کنند که بشر نتواند با ساختار فعلی با آن در ارتباط باشد.عقیده گروه آخر تا حدی دچار مشکل است.ایشان از آن نظر که روح را دارای ماهیتی اسطوره ای و رویایی می دانند پذیرفتن ارتباط با آن را نیز میسر نمی دانند.اما بگذارید مثالی بزنم.مگر غیر از این است که احساس شادی ، غم و غصه را غیر مادی می دانیم؟مگر غیر از این است که التهاب عشق را غیر مادی می دانیم؟اما واقعیت آن است که احساس شادی و التهاب نیز بطور کلی از ماده دوری ندارند.وقتی قرص آرام بخش می خورید از التهاب شما کاسته می شود،وقتی دست شما می برد احساس سوزش می کنید،پس ماده و غیر ماده تا حد زیادی با یکدیگر شباهت هایی داشته و یکی بر دیگری تاثیر می گذارد پس چگونه می توان ادعا کرد که نمی توان با ساختار فعلی با روح ارتباط برقرار کرد.اما مشکل اینجای کار است که اصلا تعریف روح چیست و چه ماهیتی دارد.واقعیت آن است که تا به حال تعریف دقیقی از آن نشده است و بعلت پیچیدیگی موضوع عقیده ی واحدی وجود ندارد .در باور های دینی نیز اشاراتی شده و به امکان ارتباط با آن نیز تاکید شده اما باز تعریف دقیقی صورت نگرفته و شاید این رسالت بشر باشد که بدین راز الهی پاسخ دهد.اما در مورد ارتباط با ارواح در قرآن کریم تنها یک آیه اشاره شده است که می فرماید:

 

ویسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی و ما اوتیتم من العلم الاقلیلا - سوره الاسراء آیه 85

تو را از حقیقت روح می پرسند جواب ده که روح از عالم امر خداست و آن چه از علم به شما دادند بسیار اندک است

 

که مضمون آیه بدین صورت است که پروردگار از حضرت محمد (ص) می خواهد تا جواب سائلان را این دهد که روح از عالم امر پروردگار است و آن چه در این  باب بر بشر هویداست بسیار اندک است.البته آنان که افراد را از پژوهش در امور روحی باز می دارند تنها به ذکر آیه تا عبارت "من امر ربی" بسنده می کنند و به  ادامه آیه مبارکه کاری ندارند.هانطور که معلوم است آیه هیچ ممانعتی در ارتباط با ارواح ندارد و در ابتدا روح را از امور خداوند می داند.مگر غیر از این است که تمامی امور از آن ِ خداوند متعال است؟بحث و بررسی در مورد این موضوع را در مقاله ای بصورت پی در اف آورده ام که کافیست این جا را کلیک کنید.

 

علوم روحی و محمد مهدی علیخواه

 

هیپنوتیزم چیست؟ نام کتاب معروفی از استاد عزیزم جناب آقای محمد مهدی علیخواه است.این کتاب که در شش فصل نوشته شده است دربردارنده ی نکات ارزنده و مختصری درباره علم هیپنوتیزم است وی همچنین به نکات عملی این علم نیز اشاره کرده است.علیخواه از استادان علوم روحی به نام ایران است که عمر خود را در راه تحقیق و مطالعه تجربی و عملی در زمینه علوم روحی و ماورایی گذرانده است و بیشتر کتب نوشته شده ی ایشان مبتنی بر تجربیات شخصی و تجربیات شاگردان وی است.وی نگارنده بیش از بیست کتاب مختلف در امور روحی ست که تعدادی از کتابهایشان نیز در بازار به ندرت پیدا می شود.ناشر کتاب های آقای علیخواه انتشارات جمال الحق است.از دیگر کتاب های مفید وی می توان به کتاب مدیوم ها و مشکلات ارتباط با ارواح و کتاب پدیده های شگفت انگیز روحی اشاره کرد.وی هیچ گاه از علوم غربیان در این زمینه غافل نبوده اما بیشتر کتاب ها را بر اساس تجربیات مدیوم های توانا و قادرش تنظیم کرده است و البته وسواس وی در امتحان تجربیات روحی از تحسین به سزایی برخوردار است.به تمام دوستانی که در زمینه هیپنوتیزم و علوم روحی علاقمندند خواندن کتاب های ایشان  را توصیه می کنم.

مابعد الطبیعه یا ماوراءالطبیعه؟

 

 ایرانیان غالباً نسبت به کلمه «مابعدالطبیعه» دچار سوءتفاهم اند- البته غربى ها نیز در ارتباط با این یکى وضع شان چندان توفیر نمى کند. متافیزیک یا «مابعدالطبیعه» به هیچ روى دلالت به امور ماورایى نمى کند. اصطلاح یونانى ta meta ta phusica یعنى «آن چیزهایى که پس از طبیعیات مى آید» نام کتابى از ارسطو است. قضیه این است که تنظیم کننده نوشته هاى ارسطو، در قرن اول میلادى تصمیم گرفت این نوشته ارسطو را پس از کتاب «طبیعیات» بیاورد، گو اینکه مفاد این کتاب دانشى است که ارسطو به نام هاى «سوفیا» (حکمت)، «پروته فیلوسوفیا» (فلسفه اولى) و «تئو لو گیکه» (خداشناسى) معرفى مى کند و متناظراً موضوع آن را «وجود بماهو وجود»، «مبادى و علل نخستین» و «وجودالاهى» مى داند. (نک: اکرمى/ «کانت و ما بعد الطبیعه» / ۲۸-۲۷).بارى، مابعدالطبیعه و ماوراءالطبیعه یکى نیستند. این که کانت- هیچگاه ازدواج نکرد- تا پایان جز با «مابعدالطبیعه» با کس یا شىء دیگرى رابطه عاشقانه نداشت، بدین معنى نبود که دغدغه کانت امور ماوراى طبیعى بود. سروکار داشتن با مابعدالطبیعه به معناى دلمشغولى با ارواح و موجودات فرازمینى نیست، اتفاقاً مابعدالطبیعه دانان عموماً با مقولاتى «منطقى» دست و پنجه نرم مى کنند.


از زمان ارسطو مابعدالطبیعه به عنوان رشته اى شناخته شده که هدفش به دست دادن شرح و توصیفى از ساختار بنیادین واقعیت است و از همین جا در مقابل معرفت شناسى (epistemology) قرار مى گیرد؛ معرفت شناسى به عنوان رشته اى فلسفى که از امکان و ماهیت معرفت بشرى سئوال مى کند. البته این تمایزگذارى میان مابعدالطبیعه و معرفت شناسى همیشه مصداق ندارد و همانطور که خواهیم دید به خصوص در نزد کانت این دو رشته یکى مى شوند.واژه مابعدالطبیعه در نزد ارسطو در دو معنا به کار مى رود: یک دانش «وجود بما هو وجود» و دیگرى دانش «علل نخستین».در معناى نخست مابعدالطبیعه دانشى عام است که موضوع آن تمام موجودات است، موجودات از آن حیث که موجودند. از این رو مضامینى از قبیل وحدت یا اینهمانى، تفاوت و شباهت را که قابل اطلاق به تمام موجودات است، مورد مطالعه خود قرار مى دهد. به عبارت دیگر در این معنا «مابعدالطبیعه» دانش مقولات است: انواع (kinds) بنیادینى که کلیه موجودات تحت ذیل آنها قرار مى گیرند.

در معناى دوم مابعدالطبیعه دانشى خاص است که دیگر سروکارش با تمام موجودات نیست و موضوع مورد علاقه اش علل نخستین است. در این حالت مضامینى از قبیل محرک نامتحرک (یا خداوند) به موضوع اصلى این دانش بدل مى شود. در این معنا بود که مابعدالطبیعه در نزد فیلسوفان مسلمان و مسیحى به الهیات فلسفى مشهور گردید.

منابع رجوع شود به:

روزنامه شرق

 Metaphysics

Metaphysics, introduction

Metaphysics From Wikipedia, the free encyclopedia.

تضاد های درونی ما

Our Inner Conflicts

 

خواندن کتاب های روانشناسی گاه مضحک به نظر می رسد.گاه چنین تصور می شود که روانشناسان تنها برآنند که تمامی اعمال و رفتار آدمیان را در چارچوب عقل و منطق بگنجانند و اصولا وابستگی ها و علاقه ی مفرط را نمی توان در آن توجیه کرد.آری گاه چنین است و برای قشری از این دانشمندان محترم معقول و مفهوم و معمولی معنا دارد که زیاد بر مذاق  افراد احساسی و معتقدان به افراط در دوست داشتن و محبت خوش نمی آید.اما گاه بد نیست با خودشناسی پرده ای از دلایل درونی وجودمان را که باعث انجام عملی می شود کنار بزنیم تا شاید بتوانیم راستین تر عمل کنیم و به حقیقت نزدیک تر شویم.آدمی به خود دروغ زیاد می گوید و از همه جالب تر که اعمال خود را به خوبی برای خویشتن توجیه می نماید و از دلایل پوچ و بی معنای خود راضی می گردد.حال آن که به نظر من می توان یکی از بهترین نعمات را قدرت تشخیص راستین بنامیم و کسی که بتواند درست تر و صحیح تر بر اعمال خود قضاوت کند به عملی راستین تر و صادق تر دست می زند و به حقیقت نزدیک تر است.برای همین موضوع است که گاه به خود دروغ می گوییم و خود بر آن واقف نیستیم .

یکی از این نوع کتابان که به امر خودشناسی کمک و یاری می رساند کتاب تضادهای درونی ما نوشته سرکار خانم کارن هورنای (Karen Horney) است که با بسیاری از نظریات فروید از جمله نظریه معروف "غریزه جنسی" مخالف است . وی بر خلاف فروید که علت اساسی بیماری های روانی را سرکوب نمودن تمایلات غریزی و از همه مهمتر میل جنسی می داند معتقد است که بیماری های روانی حاصل روابط خشن و ناهنجار افراد محیط با کودک است.وی بسیاری از خصائص اکنون ما را زائده ی دوران کودکی ما می داند بسیاری از افراد روانی را دچار یکی و یا مجموعه ای از تضاد های مهرطلبی،برتری طلبی،عزلت گزینی،خود ایده آلی،تعکیس،تعادل تصنعی و سطحی می داند و معتقد است اثرات و عوارض ناشی از این تضاد ها است که عموما در دوران کودکی بوجود آمده و عمل کنونی ما را شکا می دهد.

به اعتقاد بنده جالب ترین این مبحث در مورد تضاد مهرطلبی است که در این تضاد فردی که دچار مهرطلبی بیش از حد است به بیماری رمانی مبتلاست که ناشی از تضادهای درونی دوران کودکی وی ناشی شده است.

بیشتر از این توضیح نمی دهم و خواندن این کتاب 169 صفحه ای را که انتشارات بهجت به قیمت 1250 تومان و در سال 82 برای دهمین بار به چاپ رسانده توصیه می نمایم.امیدوارم این کتاب حکم آینه روشنی را داشته باشد که خواننده به سهولت بتواند تاریکترین زوایای وجودش را در آن ببینید و آگاهی همه جانبه ای نسبت به وجود "خود" پیدا کند.باشد روزی که به راستی و صداقت و حقیقت نزدیک تر شویم.